“هوالمحجوب”
کنار تو خودمم… خودِ خودِ خودم
با تمام فکرها و برداشت هایی که بهش رسیدم. با همه نتیجه ها و اشتباهاتی که ثمر داشتن.
تو تنها کسی هستی که انقدر راحت برات از دانسته ها و داشته های مغزم حرف می زنم.
انگار اهلیِ شنیدنشونی و من بیمارِ حرف زدن.
جوری که وقتی میری و نیستی فک و زبانم درد می کنه. این واقعا عجیبه. از منی که خیلی
میل به حرف زدن طولانی ندارم واقعا بعید و غریبه
+ رفقا نورن رزق ن… نعمتن.