“هوالمحبوب”
خنده ام گرفته بود ، او حرف میزد و من چهره اش را با آن سر وصدا هایی که به پا کرده
بود مجسم میکردم .
آخر نتوانستم خودم را کنترل کنم .
پرسیدم شما آن وُیس - فارسی را پاس بداریم صدا - را اشتباهی به گروه فرستاده بودید ؟!
خندید و گفت : وای اره ، خدا بگم امین - پسر کوچکش- را چه کار نکنه من عصبانی بودم
داشتم داد و بیداد میکردم نگو امین دستش رو ضبطه فرستاده گروه .
حدسم درست بود صدای او بود .
خندیدم و گفتم : چقدر هم عصبانی بودید !
گفت : بابا نمی خوابیدند - دوتا پسردوقلو- منم سر همسرم داد میزدم که تو برو بخواب
اینها هم بروند .
از تعجب داشتم شاخ در میاوردم .
- خب به همسرتون چه ربطی داره !!!؟؟؟
- آخه پسرهام همه اش به اون نگاه میکردن منم قصد داشتم همسرم از من بترسه بره
بخوابه پسرهام بفهمن و از من حساب ببرند !!!!!!!!!!!!!!
نگاهش کردم و گفتم : عجب!
چقدر کار زشتی ! فوقِ زشت ! شخصیت یک پدر را برای بچه هایش خرد بکنی که چه
از تو حساب ببرند !!!؟؟؟
من جای آن مرد بودم اصلا و ابدا این زن را با این سیاست هایش تحمل نمیکردم.
بعضی وقتها به خانم هایی که اطرافم هستند خیره میشوم و با خودم میگویم من اگر
جای مردشان بودم یک صدم ثانیه هم تحملشان نمیکردم !
نه یک رسیدگی به خود نه لباس مرتب و تمیز . نه اخلاق خوب و رفتار خوب .
بعضا حتی دندان هایشان راهم مسواک نمیزنند - واقعا چندش آور است -
خدا در و تخته را خوب جور میکند . ولی لله ان بعضی ها قابل تحمل نیستند !!!
بعضی ها اصلا سیستم اشان همین است. در ماه بزور ارایشگاه می روند . . .
خب اینها نظافت شخصی خود آدم است برای یک خانم واقعا وحشتناک است .
وااااقعا .