“هوالمحبوب”
هیچ چیز جای خودش نیست. چطور می توانم توقع داشته باشم؟! چطور می توانم بخواهم که در
این شرایط، شرایطی که تنها چند ساعت فرصت خواندن دارم و فردا، فردایی که نتیجه ی چندماه
را مشخص می کند سرسری نگیرم.
چطور می توانم توقع داشته باشم که زبانم شروع به گردش نکند و جای ریختن مهملات کمی و یا
اصلا گوشه ی نگاهی به کتابی بیاندازم سالهاست که شاخِ تمام کابوس هایم شده.
توقع بی جایی ست. وقتی نمی توانم حتی اراده ی کنترل زبان و دست و بدن و ذهنم داشته باشم
چطور حالا در این نقطه ی ایستاده بخواهم همه چیز روال طبیعی داشته باشد؟!