“هوالمحبوب”
به یاد ندارم چه زمان در من متولد شدی .
اصلا تو در من متولد شدی ؟! یا من در تو ؟!
یک روز من با خواندن ، سطر به سطر غرقِ احساسِ دیگری شدم ،
با چشیدنِ هر قلم شهید شدم و با هر شعر طعمِ خیال را مزمزه کردم.
خواندم ، هرچه دستم رسید خواندم ، با چشمانم کلمات را بلعیدم . آنقدر کلمات را بلعیدم و
به مغزم خوراندم تا که امروز در هر زمان کلمات در این ذهن کودتا به پا می کنند .
کودتایی که از سر انگشتان و گاهی از نقشِ چِکِه جوهری بیرون سرازیر می شوند .
حال که دقت میکنم من توام ، نه تو من. . .
این تو بودی که نقش را در منِ بی رنگ و روح ترکیب کردی ، همین که توانِ به تصویر کشیدنِ
چند مشت کلماتِ شورشیِ ذهن را بر روی کاغذ دارم ، برایم شکرانه ای دارد که اگر تا آخر
عمر سجده و حمد کنم پرداخت نخواهد شد .
سلام
جالب بود
http://saghalain.kowsarblog.ir/