“هوالمحبوب”
فریدا خانم- مادرم را میگم- در طی کتف درمانی بنده کمر مبارکم را سوزوندن، قشنگ یک
تکه از پوستم اندازه یک تخمه ی مشکی شمشیری بزرگ سوخته وسوراخ شده! هرچقدر
بهشون میگم مادر خانم ببینید قشنگ سوخته قبول نمی کنن :/ می فرمان: برووو کجاش
سوخته!!!
انگار مثلا سوختگی باید اندازه دورِ یک پیاله باشه تا اسم ش را بذاری سوختگی!
القصه این مادرخانم ها خرابکاری هاشون را به هیچ عنوان قبول نمی کنن.
:))