“هوالحبیب”
من زنده ام!
نفس میکشم، راه می روم، می خندم، حرف میزنم، شوخی
میکنم، اشک میریزم، شیطنت می کنم، عصبانی می شوم
و. . .
یعنی تمام اینها برای اثبات زنده بودن کافیست؟!
امروز وقتی در باغ قدم ميزدم و کلافه بودم از
این تکرار نچسب ، دلم می خواست فرار کنم.
حتی از تمام اينهايي که نشانه از زنده بودن دارند.
امشب در این ساعت دلم می خواست این زنده
بودن هم مانند دکمه لفت از گروه خروج داشت.
کمی خسته ام، نه برای مشکلات بلکه برای روال نیافتادن
کارهای مهمی که باید انجام میشدند و نشدند.
احساس شرمندگي دارم نسبت به کسانی که تعهد داشتم تا چند کار را
تحویلشان بدهم و تا به الان ندادم.
پ.ن :خدا به همه قدرت معذرت خواهی کردن بدهد، اگر
کسی هستید که راحت می توانید اشتباهاتتان را بپذیرید و
معذرت خواهی کنید برای این موهبت بزرگ هر روز شکر
کنید.
این من وقتی بزرگ شود میشود هزار من که قابل کنترل
نیست.
منم منم را نداشتن خودش نعمت است.
پ.ن2: خانواده مهندس چهارشنبه پرواز میکنند به اروپا و
دیگر برنمیگردند. امروز آخرین دورهمی خانوادگی در باغ
گرفته شد.
پ.ن3: :) الهی شکر، هزاران مرتبه شکر.