“هوالمحبوب”
وقتی مادرم چیزی هدیه میدهد چیزی که واقعا ارزشمند است ، وقتی میگوید
ببخش ماریاجان . دوست دارم زمین دهان باز کند و من را ببلعد . . .
روزی هزار بار یادآوری میکنم من از شما توقعی ندارم .
این روزها از بارِ شرمندگی نسبت به پدر و مادر دارم لِه می شوم .
امروز به رویم آورد که چرا مشکل چند ماهه ام را به او نگفتم . دلم نمی خواست
حتی ذره ای فکرش مشغول من شود . . .
خدایا کمکم کن اگر باری از رو دوششان بر نمیدارم حداقل باری بردوششان نذارم :(
پ.ن : دعا کنیم برای هم ، دعا کنیم شاید درِ بسته ای باز بشه . . .
اوا ؛)
شبتبخیر گل دختر ؛)
_____________
پاسخ قلم :
شب شمام بخیر :)