“هوالمحبوب”
جدیدا پی بردم که در دو قدمی ام گنجینه ای خفته است که ذوقِ داشتنش موجبِ مرگی
زودرس می شود :) لااقل برای من . . . !
در حوالی خانه امان چند اقا و خانم متدین کتابخانه ای مختص خانم ها راه انداخته اند :)
بر اساس همان دستور آتش به اختیار قضیه بر این قرار است که این جوانان خوش ذوقِ
دوست داشتنی محیطی را اختیار کرده اند و در آن کتاب هایی عرضه می شود که هم
چاپ جدید هستند و هم فوق العاده بروز اَند . . . فروش کتابها بیست درصد تخفیف دارد
عضویت هم تنها با پنج هزار تومان مقدور است :)))
وقتی در کانال آن کتابخانه عضو شدم ، اسم و تکه ای از کتاب ها که گلچین شده بود را
خواندم ، کلی به وجد آمدم . . . با ادمین چت کردم و اطلاع دادم گاو و گوسفند را
آماده کنند که من می خواهم تشریف فرما شوم ! (نیش باز)
خلاصه اینکه اگر خدا بخواهد از این به بعد کتاب های خیلی خوبی را معرفی می کنم :)
خیلی خیلی خوشحالم و ذوق مرگ شده ام !
چیزی که خیلی باعث می شود اطمینان از انتخاب کتاب از همین گنجینه در من بوجود
بیاید این است که همه ی کتابهای این کتابخانه از قبل کارشناسی می شوند :)
یعنی چند کارشناس آنها را مطالعه می کنند و بعد اگر در زیر جلدِ آن کتاب شیطانی
نخفته بود معرفی اش می کنند .
این قضیه برای منی که حساسیت دارم و مو از ماست می کشم بیرون خیلی خیلی
مهم است ، زمان هایی می شود که چند کتاب می خوانم و بعد به نیمه که می رسم واقعا
از صمیم قلب برای زمانی که صرفِ آن کرده ام افسوس می خورم و در هر ثانیه تا اتمام
آن کتاب به خودم بد و بیراه نثار می کنم که چرا انتخاب درست نداشته ام .
من بازی الفاظ را دوست دارم ، شیفته ی تعبیرات هستم . میمیرم برای استعاره ها و
کنایات و تشبیهاتِ یک نثر . . . برای همین انتخاب کتاب های ادبی برایم سخت تر
است . از نثرهای خودمانی و محاوره گو خوشم نمی آید ! متاسفانه . . .
دوست دارم نویسنده ی کتاب با عقل و هوشم بازی کند ، روانم را بهم بپیچد و آن قدر
درگیرم کند که در یک روز کتاب را تمام کنم و وقتی به انتها رسیدم از صمیم قلب لبخند
بزنم و به خالق آن اثر احسنت بگویم :)))
خدا خیرشون بده.