“هوالمحبوب”
محرم که رفت دلخوش تو بودم ؛
دلخوش اربعینت و بیست و هشتمین و آخرین روزت
حال که میروی نمیدانم شاد باشم یا غمگین
نمیدانم سال بعد در تو نفس میکشم یا نه !
نمیدانم تو را دوباره خواهم دید یا نه . . .
میروی ، با خود ببر بقچه اشک های ریخته شده ام را به یادگار
با خود ببر بارِ به ثمر نشسته از غمی که در دلم کاشته ای !
با خود ببر تمام این تلخ کامی هایی که در خودت به بار آوردی
ربیع را صدا زده ام که تا رفتی جایت را بگیرد بلکم برخلاف تو
بهار را با خود بیاوردو در دلم شکوفه ای جوانه بزند . . .