“هوالمحجوب”
من سخت محتاج توام ، آن زمان که در افکار شنیع خود غوطه ورم .
آن زمان که تو را در محکمه ی خود محکوم می کنم .
آن زمان که در شادی هایم بودنِ تو را خط می زنم .
آن زمان که فراموش می کنم پیمان های گذشته ها . . .
بزرگی و کوچکی ام فرقی ندارد ، فرقی ندارد که بر جایگاه مهتریت تکیه زده باشم و یا
چون بی کسان و بی جامِگان در جهان سرگردان باشم .
من اما سخت محتاج توام در هر لحظه . در تمامِ دم و بازدمهایم . . .
این من را به حالِ خود رها مکن !