“هوالمحبوب"
من از آن دسته آدم هایی هستم که دستم نمک ندارد! اگر دنیایی
هم کار کنم به چشم نمی آید.
مثلا اگر امروز در خانه تکانی خودم را آن وسط دار هم ميزدم مادرم
باز ميگفت X جان - خواهرم- خدا خيرت بدهت! مادر تصدقت بشه خسته
شدی x بیا استراحت کن!
من هم مثل شلغمی که هیچکس طعمش را دوستندارد آن گوشه خانه
با بغض نگاه میکنم و در دل میگویم منم هستم هرچند با ایفای نقش
کوچک!!!
همینکه مدام حرف میزنم و شما را میخندانم و سرتان را گرم میکنم
تا حجم کار را نبينيد خودش دنیایست!
همچون پهلوان پنبه ها کتابخانه ی مادربزرگ و کمدش را جابجا کردم!
دروغ چرا بیشتر هُل دادم و کشیدم روی زمین!!!
دو تا فرش شش متری بغل کردم اينور انور کردم!!!!
فکر کنم باید حرکت چندسال پیش را دوباره پیاده کنم چند سال
پیش وقتی دیدم کسی کارکردنم را نمیبیند تصمیم گرفتم هر کاری
کردم جار بزنم.
تا ظرف میشستم دانه دانه افراد را صدا میکردم و میگفتم ببین
دارم ظرررف میشویم!!!
چای میبردم: ببین چای اوردم!!!
آنقدر این ببین ببین و شاهدباشها را اوردم وسط از درجه شلغمین
وارد اعضای لبو یین شدم!!!! :( منِ بینوا
ملالی نیست ما برای خدا و کمک به مادر انجام دادیم اجرمان هم
محفوظ است.
اما اينوسط پسوند تنبل که می آید با آنهمه انجام کار خدایی زور
است!!!!!