“هوالمحبوب”
نمی خواهم قول های خوب بدهم و شرمنده ی دلم بشوم این روزها انقدر واقع گرا
شده ام که پذیرفتن امیدی که با عقل جور در نمیاید سخت شده است برایم . . .
امروز از آن روزهایی ست که دلم می خواهد فرار کنم از خانه .
شدیدا دلم می خواهد بروم سراغ دوست و یک روز کامل را کنارش باشم اما این بودن
شروعش در این ساعت مساوی است با ناقص شدنِ دیدار .
خدایا نمی خواهی فکری به حالم کنی؟! زیادی سردرگمم پیدایم کن لطفا !
امیدوارم … سریع رو به راه بشی :)
درک میکنم … بلاتکلیفی سخته