“هوالمحبوب”
آن سفرکرده که با خود دل شیدایم بُرد
گُذَرَش هم بر این خانه ی بیمار نخورد…
هذیان نوشت ماریا
پ.ن: خدایش بیامرزد، روزگاری مجلس گرم کن ما بود، در کودکی هم نقش ترسناک ترینها
را بازی می کرد. مرحومه میم
پ.ن2: امروز از آن روزهایی بود که هرچه به شب نزدیک تر می شوم دلم تنگ و تنگتر میشود!
پ.ن3: دلم تو را می خواهد…