“هوالمحبوب”
درست مثل حالا، در این هوای بارانی. دلم لک زد برای پیام های آتش بیار تو!
از آن پیام هایی که وقتی بوی باران همه جا را می گرفت دلم قنج می رفت برایشان
از همانها که تا یک قطره چکه می کرد فخر بارش باران را در پیام میریختم و برایت
می فرستادم… از همانها که نمِ باران را در یک پیام برای هم ارسال می کردیم…
از همان ها که باعث شد بعد تو دیگر باران برایم آن باران قبلی نشود!