“هوالمحبوب”
نمیدونم قصه چیه که یهو انقدر نسبت به همه چیز سرد میشی. جوری که حتی هیچ
ابایی نداری از اینکه کاری بهت محول شده را دیرتر انجام بدی و یا اصلا خیلی راحت
بی مسئولیت بازی در بیاری!
بنده ی خدا یک ماه پیش بهم سپرده بود کاری را انجام بدم و من هی امروز و فردا کردم
و حالا! بعد از سی روز این پا اون پا کردن اومدم دیدم خودش انجام داده!
مردم از خجالت و شرمندگی…
الان فقط دلم می خواد زمین دهن باز کنه برم توش!
سردرد گرفتم از ناراحتی.