“هوالمحبوب"
فکر نميکردم انقدر آشنا کردن دو جنس مخالف برای حل يک معادله و رسیدن به
جوابِ ازدواج انقدر سخت باشد!
با اصرار فراوانِ شخصی زکیه را به محمد حسین معرفی کردم و حالا دور از جانم!
عین خر در گل گیر کرده ام
مدام پیغام ببر و بیاور. . . این یک حرف بزند و آن یکی یک حرف دیگر
کاش این قسمت از کارهایم دکمه غلط کردمی چیزی داشت فشار میدادم و خلاص!!!
این از یک طرف به جانم افتاده انیکی از طرف دیگر. خسته شدم
از این جواب خواستن ها! شیطان میگوید بزنم به سیم و آخر و
بگويم خودتان بروید سنت پیامبر را جدا انجام بدهید به من چه!!!
لعنت بر زبانی که بی موقع باز شود! چرا پیشِ آن شخص گفتم
زکیه به محمد حسین می آید!؟؟
چرا واقعا چرا :(