“هوالمحجوب”
مثل برگ های پاییز می ماند پرواز گروهی شان.. ماشین به سرعت حرکت می کرد و
آنها هر کدام به یک سمتِ شیشه ی ماشین شتاب می گرفتند.
این روزها مقابل پنجره ی باز که می نشینم، صافی آسمان پروازشان را قشنگ تر نشان
می دهد. می نشینم مقابل پنجره، در سکوت به آن ها نگاه می کنم. در هر چند ثانیه
دو الی یکی با پر زدن دلبری می کنن.
+ میشه گفت خدایا چقدر تو لطیفی با این خلقتت؟!