“هوالمحبوب”
حضانت یه مرغِ عشق رو قبول کردم توش موندم :)
آقا ما دلِ دیدن پرنده تو قفس نداریم لذا از وقتی اومد در قفس باز گذاشتیم
اشتباهِ اول اشتباهِ آخرم شد!
بزرگوار بند نمیشه تو قفس، فقط موقع خواب و آب و دون تشریف میبره اونجا
امروز صبح دیدم خودش داره با نوکش تلاش می کنه درِ قفس باز کنه که بیاد بیرون :/
بدبختی دوست هم نمیشه که دلمون خوش بشه. تا میری کنارش عقب عقب میره
یا ازت فاصله میگیره. دستت هم میگیری جوری گاز می گیره که اگه ولش نکنی رسما
گوشت انگشتت رفته.
خلاصه که اتاقم داره به گند کشیده میشه :( اما چه کنم دوستش دارم..
+ توی سایتی نوشته بود تاب دوست دارن. دیروز براش تاب درست کردم وصل کردم
به قفس. شب که رفته بود توش سوارش شد. چنان ذوق مرگ شدم که نگو…
این داستان: جوگیرانِ عالم.
++ من کلا حیواناتُ دوست دارم. ولی تا محل زندگیشون با محل زندگیم تفکیک نشه
راضی نیستم نگه دارم.