“هوالمحبوب”
یکی از پیج های اشعار مصرعی از منظومه ی حیدربابا منتشر کرد و من باز هوای منظومه
خوانی کردم. کتاب را از کتابخانه برداشتم و نشستم روی مبل. همینطور خوندم و بغض
کردمو انگار که دارند برایم روضه می خوانند. از شما که پنهان نیست سری هم به آن شعر
معروفِ ((خان ننه هایانداقالدین)) زدم و آنجا دیگر اشکهایم امان نداد.
شهریار شعرهایش از عمق جان بلند می شده که اینطور آدم را مسحور و متاثر می کنه.
مصرعی که هواییم کرد این بود؛
گئچدی گئددی ایتدی باتدی داغیلدی
این فقط پنج کلمه س. ولی چنان عمقی داره معناش که آه روی دل آدم میکاره…
و نکته ی حائزش اینه که هر پنج کلمه توی عمق و درک نیاز به یک چشم داره. انگار
که یک چشم داره همه ی این پنج کلمه را از سر می گذرونه و مشاهده می کنه. این برای
منی که بصری هستم بیشتر قابل درک و فهمه.
+ متاسفانه زبان ترکی برگردون فارسی نداره، یعنی باید زبانتون این باشه تا بفهمید چه
معنایی درش نهفته. ولی به صورت کلی برای تفهیم می گم که یعنی؛
رد شد یا گذشت ، رفت، گم شد، محو شد، از هم پاشید
++ برای من منظومه حیدربابا پر از خاطره ست. چون پدرم خوندنش را بهم یاد داد
و از طرفی علاقه ی من به این منظومه برای اینه که همیشه برای مامان یا مام بزرگ
خوندم. الان هم تصمیم گرفتم حالا که کرسی به راهه. هر سه- مامان بابا مام بزرگ- را
جمع کنم براشون حیدربابا بخونم :)))