“هوالمحبوب”
کینگ کُنگ را دیدید؟! وقتی دهن اون دایناسور را از دو طرف میگیره و فکش
را میشکونه!!! به همین سوی چراغ وقتی صدای این مردِ تو اتاق پخش میشه
دلم می خواد من نقش کینگ کُنگ بازی کنم و اون بشه همون دایناسور!
+ تا همین قدر خشن!
****
چادر کمریِ حسنی دوست دستمه، برای تجربه کردن! خیلی دوستش ندارم
احساس میکنم خودم را فرو کردم تو یه گونی! البته به دوستانی که از این مدل
چادر استفاده می کنند یک وقت بی احترامی نشه! ولی زیادی دست و پا گیره
موقع رد شدن از معابر عین دامنِ پف دارِ عروس از دو طرف می گرفتم و بلندش
می کردم تا نره زیر پا پخش زمین بشم! این همه چادر استفاده کردم هیچی
هیچی چادرِ ساده و اصیل نشد.
****
داخل فروشگاه شدیم. خانمِ فروشند تند تند به جلویی ها گفت: سلام خوش آمدید
به ما که رسید گفت: سلام حالِ شما؟!…
دوست هم جواب داد: سلام سلامت باشید، خوش آمدید!!!!!!!!!
****
تازه یک ماه و خورده ای از شروع ترم میگذره، انوقت من نیم بیشترِ غیبت هام را
استفاده کردم :/ خدایا اِرحَم!
****
خیلی دلم می خواد یه کتاب فوق العاده دستم بیاد و باهاش رویاپردازی کنم! ولی مگه
زمان اجازه میده؟! همه اش در حال دویدنِ…
****
یه سریال طنز آمریکایی- مرگ بر آمریکا(نیش باز)- دستم رسیده هر قسمتش که تموم
میشه دوست دارم قسمتِ بعدش را ببینم. انــــــقدر دوست داشتنی و خنده داره…
+ لطفا اسمش را نپرسید :)
****
تنها حُسنی که پیج اینستای وبلاگم برام داشت این بود که می تونم هر پیجی که دوست
دارم را دنبال کنم- بخاطر حضورِ خانواده تو پیج شخصی این امکان وجود نداشت-
از شما که پنهون هست تازه الان آشکار میشه براتون! کلی دوست دارم عکس خودمو بذارم
تو این پیج اصلا دوست دارم ازاد و رها از خودم عکس بذارم تو پیج وبلاگمو کیف کنم
چندبارم وسوسه شدم عکس خودمو بذارم پروفایل اما خب شیطان مکار لعنت شد و نذاشتم
ولی دوست داشتم و دارم بذارم. برعکس اینجا تو اینستا تنبلم و زیاد پست نمی ذارم البته
میذارم ولی نه در حد روزیِ اینجا. اما خب حس حرف زدن با در و دیوار را دارم :) آخه فالور
زیاد نداره :)))