“هوالمحبوب” دیشب شازده یه داستان 16 صفحه ای برام فرستاد. گفت وقت داری بخون و نظرت بگو. شما فکر کن یه پسر15 ساله که دیگه انتخاب رشته کرده حتی را بیاد حطی بنویسه! (خنده) مُردن را موردن! ثابت را سابت! یعنی یه غلط املایی های بدیهی که وقتی… بیشتر »
کلید واژه: "شازده"
“هوالمحجوب” گاهی که مادر با برادرزاده یا خواهرزاده ش تلفنی صحبت می کرد با خودم فکر می کردم چه لذتی داره صحبت کردن با کسی که سالی دو بار بیشتر نمی بینیش و حتی بزرگ شدنش هم خیلی جلو چشمت نبوده! یعنی همه ش به این می رسیدم که رشته ی محبت… بیشتر »
“هوالمحبوب” موهاشو از بغل کم پشت کرده و وسط را رشد داده تاکجا عینهو چمن زمین! بهش میگم: - عزیزم سرتو بده فیفا چندتا بازی فوتبال روش برن… هیچی دیگه عکس العملش را سانسور می کنم :/ بیشتر »
“هوالمحبوب” پسری هست شاید هم سن شازده، چند وقتیِ که باهم هم مسیر می شیم. همه ش زُل ميزنه به نیم رخ من! خیلی دوست دارم یکبار تو این زل زدن ها بهش بگم:- تو صورت من دنبال چی می گردی پسرجان!؟ اما خب روشو ندارم :))) پس در نتیجه در سکوت فقط… بیشتر »