“هوالمحبوب”
تا میام از این سر و صدای بچه ها - که خط مقدم به پا کردن کلِ محله را -
به ستوه بیامُ چهارتا تو دلم بد و بیراه نثارشون کنم .
یاد حرکت های خودم می افتم و دهنم بسته میشه !!!!
اصلابرای من جایز نیست در این موارد کسی را پند و اندرز بدم .
همیشه هم گفتم اگر روزی فرزندی از آن خودم داشتم نباید از خاطرات و شیطنت هایم
تعریف کنم .
چون آنقدر بد آموزی دارد که . . .
********
اهل این مواد منفجره نبودم ، ولی بدم هم نمی آمد چند باری امتحان کرده بودم
لذت های خاص خودش را داشت البته بی خطرهایش نه آن شاخ های منفجره.
یک بار از این هفت ترقه ها - اسمش را نمیدانم ما آنموقع به آن هفت ترقه میگفتیم-
زیرپای یکی از همکلاسی هایم انداختم تا ترکیدنش تمام شود
طفلک روی زمین و هوا سرگردان بود . . . به هر حال انسان ممکن الخطاس D:
ما کلا انسان های مریضی بودیم مثلا دو هفته قبل از شروع تعطیلات عید خودمان
را تعطیل میکردیم و بعد اَد روز چهارشنبه سوری می رفتیم مدرسه !
در خیابان خیلی مانور نمیدادم . اصلا کلا شخصیتم طوری هست که در مقابل جمع
یک فرد کاملا متین و . . . در خفاء از یک شرور هم شرورترم .
برای همین وقتی کسی در خفاء میبینتم و می شناستم شوکه میشود .دو رو نیستم
ابدا !
فقط تقیه میکنم !
تا به کسی اطمینان نکنم آن روی شخصیتم را نشان نمی دهم . متاسفانه اطرافیانم
طوری شده اند که کافیست خودت را رو کنی ، سواستفاده پشتِ سو استفاده
مثلا شخصیت شوخ من را طوری تعبیر میکنند که هر حرکتی که دوست داشتند
انجام بدهند و من کاملا خنثی بنشینم و حرکات زشت آنها را نادیده بگیرم که عمراً !
درست است شوخم ، بگو و بخند زیاد دارم . اما خب همه چیز در حد یک چهارچوب است
کسی را مسخره نمیکنم و یا خراب نمیکنم تا دیگری بخندد ! توضیح زیاد دارد بگذریم.
برای همین مجبورم در جایی که نیاز به حساب بردن باشد آن چهره را نشان ندهم
بعضی ها خیلی زود هوا برشان می دارد .
از کجا به کجا رسیدم !
خلاصه اینکه باید زبان به کام بگیرم و از این سر و صداهای گاه و بیگاه و پریدن هایم
از ترسِ صدا بگذرم !!!