“هوالمحجوب”
خیلی سخته بخاطر مونث بودن همیشه ترسِ تعرض داشته باشی.
می گفت وقتی با رفتن برق پسرهمسایه کلید انداخت و وارد شد تمام ترسش تجاوز بود. اونقدری
که توی اون تاریکی بشدت ترسیده که چند روز تو بیمارستان بستری شد، حتی نتونست تو مراسم
چهلم پدرش شرکت کنه.
یعنی واقعا تو اون لحظه یک خانم مظلوم ترین و بی پناه ترین آدم میشه. زور دفاع از خودش را
نداره و هم از ترس آبرو می ترسه داد و بیداد کنه. چون تا مدتها در هر شرایطی هم باشه محکوم
میشه! متاسفانه کلی هم صفحه و اسم برای اتفاق درست میشه که بنظرم خانم مایله ترک دیار
کنه تا فشار روحی که خودش داره با رفتار و نگاه مردم تشدید نشه.