“هوالمحبوب” کاش می آمدی… نزدیک و نزدیک. انقدر که لمس دستانم برایت راحت می شد. دستانم را در دستانت قفل، همچون پری سبک پرواز می کردیم. می چرخیدیم به دورِ هم. آنقدر که چرخش ما آسمان را هم به رقص در می آورد. بالا می رفتیم و در اوج خیره… بیشتر »
کلید واژه: "لبخند"
“هوالمحبوب” لبخند می زنیم و می گُذریم، به هوای جمله ی؛ ” این نیز بگذرد… بیشتر »
“هوالمحبوب” دیر شده باشد! نرسیده به چهارراه، چراغ قرمز جایش را به سبز بدهد… نوک پا به زمین بکوبی و انتظار را چند ثانیه بیشتر تحمل کنی! تاپ تاپ قلب نفس ها را عمیق تر می کند، از دور قامتش را ببینی که منتظر گوشه ای ایستاده، گوشی ات… بیشتر »