“هوالمحبوب” وقتی قطره های آب روی تنم می لغزید و سقوط می کرد؛ گفت: + فرض کن بهت خبر بدن امروز آخرین روز حیاتته! باز هم این نگرانی هایی که الان داری همراهت خواهد بود؟! دلم جواب داد: - نه! + پس جوری با دنیا تا کن که انگار آخرین روز… بیشتر »
کلید واژه: "مرگ"
“هوالمحبوب” داشت با غصه می گفت: چرا داریم جوری زندگی می کنیم که انگار مرگی نخواهیم داشت!؟! + واقعا چرا؟؟؟ بیشتر »
“هوالمحبوب” یه خانمی بود، به اسم طیبه. ما بهش می گفتیم خاله طیبه. خیلی مهربون بود. خیلی… قربونت برم و جانم از دهن ش نمیفتاد. انقدری بود که هنوز هم که هنوزه بعد از گذشت اینهمه سال توی ذهنم نقش بسته و کم رنگ نشده. خانم زحمت کش و سختی… بیشتر »
“هوالباقی” با بغض می گفت: (( من اصلا آمادگیشو نداشتم )) !!! گویا باید پیش از مرگ، فرشته ی وحی بر او نازل شده و می گفت: جانم! قرار است عزیزت را با خودمان ببریم. یک وقت ناراحت نشیا… :/ *** + قاعده ی این رفتن های یهویی اینه که… بیشتر »
“هوالحبیب” چند وقت پیش از استوری یکی از فالورهام فهمیدم یکی از فالورهای دیگه م بر اثر سرطان به رحمت خدا رفته. نمی شناختم ش. ولی غمگین شدم. خیلی زیاد! همه ی آن هایی که اشنایی داشتن باهاش خوبی ش را می گفتن. انگار آدم های خوب اتصال قوی… بیشتر »
“هوالمحبوب” دنیای ما، دنیای نشانه هاست. هرکس باهوش باشه نشونه رو میگیره و باهوش تر باشه مسیرشو میندازه تو خط نشونه ها و میره جلو! ما باهوش هستیم اما باهوش تر نه… کم و معدود پیش میاد که باهوش تر بشیم. اگر هم بشیم کوتاه مدت میشیم!… بیشتر »
“هوالعالم” مرگ واژه ای ترسناک که توام با آرامش است. چیزی که برای خیلی ها پذیرفتن ش آسان و بالعکس برای خیلی های دیگر سخت و غیرقابل باور. این روزها که در رفتن عزیزها غرق شده ایم و هر روز خبر فوت و ختم به راه است. به این فکر می کنم اگر یک… بیشتر »