“هوالمحبوب”
هرچقدر رفتم همراه با خانم های خاکی شهرستانی بود، برگشتم با خانم های شیتان پیتان
تهرانی شد.البته حدس هم می زدم برگشت اینطور بشه… به هر حال مقصد تهران بود.
شب موقع خواب از آنجایی که فوبیای ارتفاع دارم ترجیح دادم تخت پایین را بردارم. ناگفته
نماند شماره تختم هم پایین بود. ولی خب خانم های عزیز طوری برخورد کردن، یعنی اینکه
ما لطف نمودیم شما تخت پایین خوابیدی!!!
خواب که چه عرض کنم تو قطار که نمی شه خوابید. بیشتر هدفون تو گوشم بود دراز کشیدم.
شاید هم دو ساعتی چرت زدم. در این دو ساعت چرت مبارکم. همین که چشم باز کردم با
صحنه ای روبرو شدم بس دیدنی!!!
دستِ خانم تختِ بالایی افتاده بود پایین، کوپه هم نیمه تاریک بود. یعنی نور خفیفی از راهرو
تو کوپه تابیده بود. این دستِ زیبا هم با ناخن های کاشته شده ی بلند و لاک تیره نوک مدادی
دقیقا عینِ پنجه گرگینه ها بود.
اصولا از آنجایی که بنده زیادی تصوراتم فعالِ با دیدن آن صحنه زدم زیر خنده! البته نهایت
تلاشم را کردم تا بلند نخندم و دیگران بیدار نشن.
به همین برکت یک رعد و برق کافی بود تا صحنه را ترسناک کنه (نیش باز)
من که آخر زیبایی این کاشت ناخن را نفهمیدم. باز اگه طبیعی همان ناخن آدمیزاد باشه با کمی
زیبایی میشه گفت بله قشنگ میشه ولی این مدلی ها که گرد و نوک تیزن خیلی ناجورن…
پایان نوشت: اینو همه اش می خواستم بنویسم یادم میرفت :)))