“هوالمحبوب”
آینه ی سرویس شده است آینه ی دق ام!
وقتی داشتم موهایم را پشتِ گوش می انداختم دو موی سفیدی را دیدم که لا به لای
موهای دیگر پنهان شده بودند. با تعجب، لمسشان کردم خم شدم و از نزدیک زل زدم
دیدم که بله درست می بینم!
همیشه می گفتم اگر روزی موهایم را سفید ببینم ناراحت نمی شوم ولی نه اینکه در
بیست و چهارمین سالِ حضورم در این دنیا سفید ببینم!
بله ناراحت شدم، بخاطر سفید شدنش نه بیشتر بخاطر دلیلِ این سفید شدن…
گُمان نکنم ارثی باشد. نمی خواهم بگویم در مصیبت عظما بوده ام سفید شده ! و یا
چه می دانم کمبودِ فلان ویتامین را داشته ام.
بیشتر دلم سوخت از اینکه این درون ریزی هایم آخر از کار می اندازتم.
پ.ن: خیلی دوست داشتم در این کشفِ ناراحت کننده تمامِ آنهایی که من را بی دردُ
یک آدم خوشحال و بی غم خطابم می کنند ردیف کنم همانجا و بگویم : ببین ! نگاه
کن! خیالت راحت من هم درد دارم این هم ثمره اش…