“هوالمحبوب” این غم توست که ابای “بلند گریستن” را از ما گرفته است… بیشتر »
کلید واژه: "حسین"
“هوالمحبوب” کاش سرد می شد. کاش فریاد می شد. کاش خالی می شد. کاش… حس کسی را دارم که عزیزی از دست داده ولی نمی تواند عزاداری کند! این دومین سال است که دلم برایت له له می زند. می خواهدت.. سالهاست منتظر این بی تاب شدنم. این خواستن. این… بیشتر »
ارسال شده در 20 شهریور 1398 توسط . . . ماریا . . . در قلم نوشت, حضور من تا ظهور تو, قریب اما غریب, خوشبختی های زود گذر, عاشقانه هایم برای تو
“هوالمحجوب” دردِ این دوریِ طولانی مدت را فقط یک بی خبر خواستن می توانست التیام بدهد. به گفته خودشان یک دفعه بدون اینکه حتی به یادت باشند؛ زنگ بزنند و بگویند: فلانی میایی؟! و تو بدون هیچ دودوتایی بگویی: بله! به دقایقی نگذشته در نهایتِ یک… بیشتر »
“هوالمحبوب” هر جفتمان بودیم، کنار سفره ای که دیس های خرما چیده شده بود. می خوردیم و می خندیدیم. وقتی از سفره کنار کشیدیم جمعیتی دیگر وارد شد. آقایی ظرف های مسیِ روی هم انباشته را به ما نشان داد و گفت کسی هست این ها را پخش کند؟! هر جفتمان… بیشتر »
“هوالمحجوب” امروز پرچم متبرک شده ای را آورده بودند که وقتی دستم رسید فقط بوش کردم فقط نفس کشیدمش و هربار محکم تر از قبل عطر دل انگیزِ حرم را توی بدنم فرو خوردم. + دیر رسیده بودم ولی پرچم توی باکس مخصوص خصوصی وار رسید دستم :) روزی نفس… بیشتر »
“هوالحبیب” “حتی ما چایی نخورها هم برای چای روضه ت لَه لَه می زنیم… بیشتر »
“هوالمحبوب” و صدایت می زنیم؛ حسین حسین حسین بیشتر »