“هوالمحجوب” این اولین تجربه م بود. زمان برگزاری و اتمام مراسم انگار برایم کِش می آمد. تنها وقتی که خالصانه برای کودکان گذاشته بودم خواهرزاده و برادرزاده های خودم بود. آنهم از بس همه شان را کنار خودم داشتم از تک تک خصوصیات اخلاقی آن ها با… بیشتر »
کلید واژه: "شهید"
“هوالمحبوب” خبر را که شنید باورش نشد چندبار قسم داد: بگوجانِ فلانی… همین که مطمئن شد فریاد زد. فریاد از شوق یا درد و یا شاید تلفیقی از هر دو! در فریادش سه بار حسین علیه السلام را صدا کرد. آمد نشست قرارَش نیامد. ایستاد چند قدمی در… بیشتر »
“هوالمحبوب” سِر تو سری را به باد داد! و چه شیرین از دست دادنی است… وقتی تمامت فدای عشقی می شود که خونبهای آن به دستِ معشوق پرداخت شده… …قلم… پ.ن: به راستی چه چیز را شهادت می دهند که این سرانجام شهادت نام… بیشتر »