“هوالمحبوب” بیشتر »
کلید واژه: "شهادت"
“هوالشافی” آه از امشب… آه از امشب… آه… بیشتر »
“هوالمحبوب” تلوزیون روی شبکه ی خبر استپ کرده بود. خواهر تند تند پشتِ سر هم برایم اخبار سانچی را از اول تا به همین لحظه تعریف می کرد. خب پرواضح است در زمان امتحانات تارک الدنیا می شویم او هم تا فهمید خیلی اطلاع ندارم شروع کرد به تفصیل. یک… بیشتر »
“هوالشافی” در این چند روز تمامِ سعی ام را کردم تا درست مثل بقیه در مراسمات باشم. هرچند با سلیقه ای متفاوت، اما بودم. هرشب حوالی هشت سر به پایین رفتم حسینیه سرِ خیابانمان و نیم ساعت پای منبرِ یک عزیز نشستم و بعد از روضه ی او، دوباره سر به… بیشتر »
“هوالشافی” مويه نکن، اشک مریز بر سینه مکوب، چنگ نزن مصیبت تازه از امشب شروع خواهد شد… بیشتر »
“هوالمحبوب” سِر تو سری را به باد داد! و چه شیرین از دست دادنی است… وقتی تمامت فدای عشقی می شود که خونبهای آن به دستِ معشوق پرداخت شده… …قلم… پ.ن: به راستی چه چیز را شهادت می دهند که این سرانجام شهادت نام… بیشتر »