“هوالمحجوب”
دردِ پا همچنان باقی است ، اینکه کارم اشتباه بود قابل انکار نیست ولی چه می شه کرد ؟!
خودکرده را تدبیر نیست .
دیروز برای یک مهمانی با هزار درد کفشی که از نظر خودم خیلی راحت است را پا کردم
فقط چند قدم با درد رفتم و سوار ماشین شدم .
بعد از مهمانی امدن ، وقتی جوراب از پا در آوردم خون شُره کرد ، میان زمین و هما فقط
فرار کردم به حمام تا فرش و قالی ها نجس نشود .
در بین همان دویدن هم فقط داشتم به سرخی آن خون نگاه میکردم .
شاید یک بیماری باشد ولی من شدیدا شیفته همان سرخی هستم که در خون است .
حتی این شیفتگی را زمانی نشان می دهم که آزمایش چکاب داشته باشم .
همیشه خانم خون گیرنده می گوید نگاه نکن و در عوض من با ذوق به آن خون سورنگ
زُل میزنم و میگویم چقدر ناز است ! چقدر خوشرنگ است .
پ.ن: نمی دانید چقدر پوشیدن صندل برایم زجرآور است ، احساس میکنم تن لخت
بیرون می روم . خیلی وقت بود که صندل نمی پوشیدم اصلا دوستش ندارم اصلا !
با اینکه راحت است و جوراب برای پوشش پا دارم ولی با این حال سوهان روحم شده
اولین روز که بخاطر پشت پای زخم شده پوشیده بودم کلِ مسیر را غر زدم و ابراز
ناراحتی کردم .