“هوالمحبوب”
از عیوبی که آدم ها ، مخصوصا خانم ها می توانند داشته باشند ؛ تعریف کردنِ بیجاست
متاسفانه خیلی ها این خصلت بد را دارند .
ترم یک با یکی از دخترها دوست شدم ، من عادت دارم - نمیدانم عادتِ بدیست یا خوب -
تا با کسی آشنا میشوم با یک بهانه ای به خانه اش می روم تا ببینم در خانه چه شخصیتی
دارد ! فرد مذکور هربار که صحبت میکرد از وسایل اتاق و خانه اشان تعریف میکرد آنقدر که
من در ذهنم یک خانه فوق العاده و شیک تصور کرده بود و دلم له له میزد تا خانه اشان را
ببینم .
خلاصه طبق معمول بعد از یک ترم گفتم که میخواهم مهمان ناخوانده خانه اشان شوم و
با تردید پذیرفت - بعضی ها دوست ندارند کسی را در حریم خصوصی اشان راه بدهند -
وقتی خانه اشان را دیدم دهانم باز ماند !!! نه اینکه همانی که در ذهنم تصور کرده بودم باشد
نه !!!!
اصلا آن خانه با تعریف های بیجای او یکی نبود . . . بعد از دیدن رفتارهای عجیب از او
دوستی ام را با او سطحی کردم . . .
یک همکلاسی دیگر هم دارم که مدام با آب و تاب تعریف میکند از همه چیز . . .
حالا بعد از مکاشفاتم پی بردم که تعریفات او هم شدیدا بیجاست .
متاسفانه یا خوشبختانه مادر من هیچوقت این خصلت را در ما به وجود نیاورد !
تا جایی که حتی وقتی کسی از ما تعریف میکند - منظور از ما خواهر و برادری- سریع
میگوییم نهههه اینطورهاکه شما میگید نیست !!! یعنی خودمان با دستِ خودمان، خودمان را
میکوبیم . . . !!!
هفته گذشته که در آرایشگاه بودم خانمی آمده بود که مراسم عقد دخترش بود برای بزک دوزک
وقت داشت ! مغزمان را به معنای واقعی خورد !!! انقدر که تعریف کرد . . .
از قضا از تعریفات و خصوصیات چهره و صدا فهمیدم که او مادر یکی از همکلاسی های دوره
ابتدایی ام است - بله ! همچین حافظه ای دارم- این همکلاسی ابتدایی موهایش نارنجی بود و
معاون مدرسه او را آنشرلی صدا میکرد :)))
او شروع کرد از دخترهایش تعریف کردن ، دخترهایی که من کمابیش می شناختم و این اغراق
برای نها واقعا زیاده روی بود . . .
خلاصه اینکه نه مثل من موقع تعریف خودتخریبی - اصلاح بهتری پیدا نکردم -داشته باشید
و نه مثل بعضی ها تعریف بیجا و مبالغه کنید . . .