“هوالمحجوب”
دیروز خواهرم خبر داد همکارش به فاصله ی دو روز مادر و برادر جوانش را از دست داد.
این قصه زمانی تلخ تر میشه که با وجود از دست دادن عزیزانت شیفت هم داشته باشی.
دارم به رفتن های کرونایی فکر می کنم. آدم وقتی عزیزی از دست میده یک بار قبل از
غسل و یک بار بعد از غسل- به عبارتی برای وداع- می بینتش. در آخر هم با مراسم
ترحیم دل ش به این باور می رسه که عزیزش واقعا رفته. بعد از خاک سپاری هم طبق باور
همه ی ما خاکِ سرد کار خودشُ می کنه.
اما این ویروس کاری می کنه که ندونی عزیزت چطور رفت. وداعی نخواهی داشت. حتی
خبر نداری که غسلش دادن، ندادن. چطور خاکسپاری کردنش را هم نمی بینی… و کسی هم
حتی برای التیام این درد کنارت نخواهد آمد.
من تجربه از دست دادن و رفتن آدم ها را دارم. تا زمانی که به چشم نبینی. انگار هنوز به
اون باور نمی رسی که رفتن. شاید حتی چشم انتظار این باشی تا برگردن.
نمی دونم. واقعا قابل درک نیست. این تنها چند تعریف و نگاه از این واقعه اسفناکه. واقعه ای
که تصورش هم برای خودمون سخته چه برسه به وقوع پیوستنش..
این روزها و شب ها برای دل های بی قرار، برای آدم هایی که اینطور غریبانه رفتن یس بخونید.
ذکر بگید و هرچه هست و بلدید بخوانید هدیه کنید. این تنها کاریه که میشه برای تسلای دل
بازمانده ها و روح رفته ها کرد.
+ برای هم دعا کنیم…