“هوالمحجوب” از دور سوی چراغِ قطار نزدیک و نزدیک تر می شد، من اما در دلم فانوس تو را می دیدم که دور و دورتر می شد! نرو از کنارم.. بمان! من محتاج بودنت هستم. + خدایا نشود یک روز ببینم از تو در من فقط نامت باقی مانده باشد! بیشتر »
کلید واژه: "دور و نزدیک"
“هوالمحبوب” من از تو دورُ تو به من نزدیک؛ چه تلخ نیافتنی ست که من دچارش هستم… پ.ن: خیلی دوست داشتم من هم در این ایام شروع به ناله و فغان از نرفتن به زیارت کنم. اما وقتی دلی نخواهد یعنی همچنان زمان اش نیست… بیشتر »