“هوالمحبوب” سرم را که روی بالش گذاشتم، خیال کردم چقدر از بودن در آن محیط و در آن رخت خواب خوشحالم خواهد کردم، اما هیچی حس نمی کردم هیچی. نمی دانم آن اضطراب و استرس که یکدفعه درونم موج زد برای آن بود که تصورم خطا رفته یا اینکه توقع این… بیشتر »
کلید واژه: "ضحا"
“هوالمحبوب” وقتی با اون تُن لطیف و ارومش صدام می کنه خاله، روحم از لذت می خواد جدا بشه :) بیشتر »