ارسال شده در 27 شهریور 1397 توسط . . . ماریا . . . در روزمرگی, خستگی هایم
“هوالمحبوب” از صبح با صدای آلارم گوشی بیدار شدم. تا روز و ساعت را دیدم انگار که غم عالم نشست روی دلم. همانجا آلارم را خاموش کردم و سرم را با کلافگی روی متکا پرت کردم و آرام گفتم: لعنتی.. از صبح تا به حالا مدام یادم می اید. فلان ساعت هفته… بیشتر »
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند
تمام تراوشات ذهن آدمی
را به نمایش بگذارد . . .
من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم
باشد که رستگار شوم :)
*****************************************
آمدم برای نام و نان بنویسم . . .
دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است
که به نان و نام فروخته شود .
”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم"
*****************************************
" کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !"
****************************************
((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این
وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد.
در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید
خواهد شد.))
***********************************
ارتباط با من:
aznoon.ta.ghalam@gmail.com