“هوالمحجوب”
کفش هایم را می گذارم مقابلش پلاک می دهد، شماره ی 107!
به پلاک و شماره کفش داری خیره می شوم. آشناست انگار. گوشه ای دنج روبروی ضریح
می نشینم. دست درون کیفم می برم. کارت را در میاورم. آه راستی هم شماره ی اتاقم است.
نگاه می کنم هر دو را کنار هم می گذارم. دوباره دل شروع به بهانه گیری می کند؛
+ هنوز دوستم داری؟!