“هوالمحبوب”
حرفم به صورت کاملا مستقیم با آن پدر و مادرِ محترمیِ که وقتی دستِ دخترشان را به
دستِ اقا پسری میگذارند فکر میکنند که دخترشان کاملا بزرگ شده و دیگر وظیفه ای به
گردنشان نیست و دختر را رها میکنند در امانِ همسر !
باید با کمال پررویی با این سنم بگویم که شما کاملا در اشتباهید !
وقتی دختر دلبندتان در موقعیتی قرار میگیرد که دیگر راهی برای پس ندارد لطفا
کاری نکنید که راه پیش را هم از او بگیرید !
یک دختر تمام امیدش هنوز که هنوز است خانواده اش و پشت گرمی انهاست .
وقتی این دختر این امید را از دست می دهد خودش را تنهای تنها می بیند که باید
کل این مشکلاتی که حل نخواهند شد را به تنهایی روی دوش بیاندازد و از ترس اینکه
دوباره سرکوب شود هیچوقت دوباره به سمتتان نخواهد آمد.
پس وقتی نیامد و دیگر نگفت . فکر نکنید که دخترتان مشکلش حل شده و یا یاد
گرفته است بسازد و کنار بیاید نه !
این دختر دیگر کاخ پشتوانه اش که شما بودید را در ذهن خود خراب کرده است و دیگر
دلیلی برای بازگو کردن مشکلاتش ندارد .
بعضی مشکلات راهکارش سازش نیست ، بخدا قسم هیچ دختری دوست ندارد در
زندگی تاهلش -که با کلی شور و شوق ساخته است- شکست بخورد .
او واقعا دیگر تحمل این درد را ندارد و با دیدن برخورد شما در سکوت فقط میشکند
لااقل با رفتارهایتان نگذارید که این شکستن در خفا باشد او به هرحال خواهد شکست
اما شکستن در سکوت خیلی دشوار تر خواهد بود .
و شما !
اگر دختری دارید خانه اتان را طوری برای دختر امن نگهدارید که وقتی دختر از خانه
همسر بازماند و با چنگهای مداوم برای نگهداشتن یک زندگی مشترک به بن بست
رسید به خاطر ترسِ دوباره برگشتن به آن جهنم باعث نشود که زندگی گندش را
ادامه بدهد و خون دل بخورد ولی حاضر به برگشت خانه ی پدری نباشد .
پ.ن1: بزرگتری کنیم ، مراقب باشیم در هر شرایط ، زیاده روی نکنیم اما حواسمان هم
باشد ، ایستادن از یک مسیر بهتر از رفتن به مسیری است که هزاران بار به بن بست
می خورد ، سازش خوب است اما همیشه کارساز نیست .دخترها چه خانم یک خانه
شوند چه مادر شوند و چه پیر و پیرتر همان دختر دلبند شما هستند با همان میزان
لطافت از دخترتان نخواهید که زره پولادین به تن کند و بجنگد جنگید تا یک جایی
خوب است بله ولی از یک جایی به بعد همان جنگ جو فقط زخمی میشود همین .
پ.ن2: این دوتا غصه بدجور توی دلم بود .