“هوالمحبوب”
از یک نقطه ای به بعد فرق میکند انگار . . .
خندیدنت ، نشست و برخاستت ، حتی نگاه کردنت !
از یک نقطه ای به بعد انگار زندگی برایت رنگ دیگری میشود . . .
از یک نقطه ای به بعد دوستداری بنشینی روی صندلی گوشه خانه ات و با خودت
خلوت کنی . . .
روزهای گذشته را دانه دانه بشماری و از بر کنی !
روی همان صندلی تک کتابی بخوانی و بعد با عشق زُل بزنی به آفتاب
رو به افولی که از پنجره به رویت تابیده . . .
از یک نقطه ای به بعد بی تفاوت می شوی به تمام فعل و انفعالات اطرافت !
لبخند روی لبت کم نمی شود . . . من همین نقطه را میخواهم !
پ.ن: پیری زیباترین بخش زندگی آدم می تواند باشد اما ، اما اگر تمام فرصت های
جوانی ات را هدر نداده باشی :)))