“هوالحبیب”
هندزفری را توی گوشم فرو می کنم، چشم هایم را می بندم و با هر نوای زینب زینب موذن زاده
محرم های گذشته را مرور می کنم. خودم را وسط مراسم های پدر می بینیم. درست همانجا که
شور می گرفتند و صدای سینه زنی بلند تر از قبل به گوش می رسید، کل مسجد پر می شد از
صدای حسین و ضرب های محکم سینه زنی…
آن روزها توی آشپزخانه در حال شستن استکان و آماده کردن چای بودیم. این صدا که به گوش
می رسید هر کداممان همه چیز را رها می کردیم و گوشه ای می نشستیم.. شرم داشتیم از هم!
فقط شانه های لرزانمان نشان می داد که در چه حالی هستیم.
من هیچوقت با روضه ها و مداحی های ترکی ارتباط برقرار نمی کردم جز این شور… جز این صدای
مردانه ای که بدون باند همه ی محیط را می گرفت و ناخوداگاه چشمه ی اشک روان می کرد.
کی فکرش را می کرد یک روز اینطور دلم برای همان شبها بتپد؟!
منی که مجلسم شده بود خانه و هزاربار با یک مداحی برای خودم مراسم گرفته بودم. حالا اینطور
به خاطر آن شب ها.. به خاطر حضور در همان جمع له له بزنم.
+ زینب زینب موذن زاده قطعا کمال خانم را نشان نمی دهد ولی با همان تشبیه ها و شرح صفات
می گوید از چه کسی حرف می زند همین گفتن ها برای روضه خوانی دل کافیه!