“هوالمحبوب”
الان که دارم عین “چی” درس میخونم .
دلم تنقلات مامانمو می خواد ، همیشه موقع درس خوندنم
یهو میدیدم در اتاق زده شد و یکی با یه سینی پر از خوردنی های مغذی
آمد تو . . . مخصوصا مغز گردو و کشمش و مویز و یا مغز پسته و کشمش
همینطوری در حین خوندن مشت مشت بریزی دهنت و لُپات پر بشه
بزور برای توضیح درس دهنت را باز کنی.
اگر خواهری اجازه بدند ان شاءالله مادرجان پنج شنبه به خانه برمیگردن .
این مدت که پدرجان کربلا بودن و مادر تهران پیش خواهر خونه فوق العاده غم انگیز بود
دعا میکنم هیچ خونه ای بدون بزرگتر نباشه .
من واقعا ایمان دارم حضور بزرگترها یک نعمت هستش .
مخصوصا زمانی که پدر بزرگ رفت خیلی وضعیت خراب شد . دقیقا چند ماه بعد
پدر بزرگ برشکستگی پدر پیش امد و . . .
برکت میاره حضورشون .
باید برای امتحان فردا زنگ بزنم تا مادر برام دعا کنه ، البته اگه فراموش نکنم :/
پ.ن: چند روزیه اواسط ستون فقرات یه چندسانت به سمت چپ درواقع میشه دنده ها
-عجب آدرس دهیی !!!- خیلی درد میکنه خیلیییییی احساس میکنم یه چی گیر
کرده اونجا !!!این مدت هم جدیدا بادکش انداختن
برام شیرین شده هر ده روز میدم مادربزرگ برام بادکش میندازه . اولش گفتم شاید
جسم لوسم تحمل بادکش نداره اینطور شده ولی حالا میبینم نه ! یه کوچولو جدیه.
جالبیش اینجاس به لیالی توضیح دادم کجا درد میکنه میگه غده و توده نباشه :/
منم همینطور مثل جغد نگاهش کردم گفتم لیالی خدا خیرت بده نخواستم راهنمایی
میگه نگران نباش چیزی نیست که نهایتا با جراحی در میارن :/
البته بنده خدا حق داره انقدر تو بخش سرطانی ها بوده اولین چیز یاد این میوفته !
حالا از دکتر جان پرسیدم روغن ساه دانه بخرم و ماساژ بدم درست میشه ؟!
میگه اون طحالته متورم شده زده اونجا داخلیه !
هیچی دیگه کشتن کفن کردن فقط مونده تو قبر گذاشتن :))))
منم که بی خیییییاااااال با دردش میسازم !!! :))))