“هوالمحبوب”
احساس میکنم بعضی بچه ها را زیادی پاستوریزه بار می آوریم .
دیروز برایم سخنرانی میکرد و در مورد نوشته هایش حرف میزد . میگفت میخواهد
نویسنده بشود .
پرسیدم چقدر مطالعه میکند ، گفت هیچ !
به او گفتم برای نویسندگی باید مطالعه ازادش بالا باشد .
سنی ندارد یازده ساله است .
نمیدانم چرا هر کودکی من را میبینم شروع میکند به گفتن تمامِ ریز و درشت آرزو ها
و اینده ای که برای خودش تصور کرده !
دخترک از اول تا آخر کنارم نشست و حرف زد .
چندتا کتاب تخیلی که مناسب سنش می دانستم را معرفی کردم و گفتم بخرد اگر
نتوانست از کتابخانه بگیرد و بخواند .
داشتم در طی این صحبتها یازده سالگی خودم را با او مقایسه میکردم .
با اینکه در بعضی مسائل با هم وجه اشتراک داشتیم ولی در بیشترِ مسائل عمقی هم
وجه افتراق داشتیم .
نه اینکه بخواهم زمان را هم با هم مقایسه کنم نه !
صرفا ظواهر گویای همه چیز بود .
من در ک.دکی به اندازه او انقدر پاستوریزه نبودم و خیلی چیزها را تجربه کرده بودم .