“هوالمحبوب”
داشتم فکر می کردم اگر اینجا باشی، اگر برگردی. تنها خانه ای که درش به رویم
همیشه باز خواهد بود، خانه ی تو است.
داشتم فکر می کردم خسته و با دلی مشغول، تمام کوله بارم را جمع کرده ام روی
کاناپه ی خانه ات لم داده ام و دارم غر می زنم.
داشتم فکر می کردم به دستپخت لذیذت، به میزهای آنچنانی که با ذوق می چینی
به محبت بی اندازه ات.
داشتم فکر می کردم از این به بعد همیشه دارمت، دیگر بدون مکان و زمان
نیستیم.
داشتم فکر می کردم از این به بعد حس بی کسی را نخواهم داشت. داشتم فکر
می کردم چقدر خوب است که دارمت.