“هوالمحبوب”
دلم می خواهد وقتی درس میخوانم و صدای بچه ها روی نِرو و عصب های مغزی ام
راه می رود . یک اسلحه شکاری از آنهایی که یک فیل را از پا در میاورد داشتم .
آن را برمیداشتم با همان چهره عصبانی و چشم های ورقلمبیده میدویدم سمتِ تِراس
یک نعره میکشیدم و دانه دانه بچه های در حالِ فرار را نشانه میگرفتم و یک تیر خلاص میزدم !!!!
حیف ، صد حیف که نه دلش را دارم و نه اسلحه اش را !