“هوالمحجوب”
مقابل اینه با لبخند موهای بلندم را سشوار می کردم. دستم روی دکمه خنک رفت.
باد را دور تند گذاشتم و مقابل صورت گرفتم…
باد به صورت می خورد، موها هرکدام به یک طرف فرار می کردند.
چشم هایم را بستم و خیال کردم روی سکویی کنار دریا با موهای باز
ایستاده ام و باد موهایم را به هر طرف می خواند…