“هوالمحبوب”
دوباره فصلِ امتحانات شد و من به تو نزدیک تر شدم . نزدیکی به حُکمِ تجارت !
من با تو خوب میشوم و در عوض تو مرا کمک میکنی تا این فصلِ پژمرده از زندگی را
به راحتی بگذرانم .
هر دو خوب میدانیم که معامله میکنم .
البته شاید من نامش را معامله می گذارم . یک معامله پور سود !
یک ساعتی می شود که تزویرهایم شروع شده ، وضو گرفته ام قربة الی . . .
کتاب را باز کرده ام با یادِ تو ، نیت کرده ام برای رضای تو می خوانم قربة الی . . .
مثل همیشه دعای مخصوص مطالعه را زیر لب زمزمه کرده ام و بعد با چند صلوات از عُمقِ
وجودم شروع کرده ام به خواندن !
فکر کنم نقشم را خوب برایت ایفا کرده ام ! چون در این یک ساعت یک درس را به خوبی
فهمیده ام و نفسِ عمیق کشیده ام برای گذشتن از آزمون تزویر ! اول شده ام انگار .
دارم مقدمات می چینم اگر کمکاری کردم ، اگر سستی کردم و در نتایج ترم و امتحانات
خراب کاری کردم دوباره مثل قبل .مثل ترم قبل بعد از نمازم مقابلت اشک وناله سر بدهم .
تمامِ این دعاها و نیاتی که معلوم نیست ایا واقعا از تهِ اعماق قلبم هست یا نه را به رُخت
بکشم و بگویم دیدی که من برای هر سَطر از علمی که به مغزم خوراندم متبرک کردمشان با
آبِ وضو و نامت . . . پس چرا اینطور شد !؟
بعد تو مانند ترم قبل به بزرگواریت مرا ببخشی و با یک معجزه ، بله واقعا یک معجزه آن واحد
سنگین را برایم پاس کنی . . .
و من چقدر در مقابل این رفتار و کردارم پستم . . . و همچنان بر پستی ام پا فشاری میکنم.
امروز در نقطه ای قرار گرفته ام که رضایتت برایم حُکمِ مُهرِ معامله ام شده است .
معامله هایی پرسود و بی زیان .
در نقطه ای هستم که نمی توانم تشخیص بدهم این قلبِ لعنتی آیا واقعا در مسیر تو قرار
دارد و یا برای سود و منفعتِ خود اینطور جلِز و وِلِز میکند.
خدایا سخت محتاجم ، سخت محتاجِ هر خیری ام که از تو به من برسد . . .
نیتم را پاک کن و تزویر را از من دور کن .
من از این دو رنگی میترسم . . .