“هوالمحجوب”
ظلمی که در فرهنگ ایرانی به دختر میشه، به جنس مونث میشه، به خانم بالغ و رشیده
میشه، قابل انکار نیست. سرپوشیده نیست. گاها انقدر عیان و آشکاره که با پرده انداختن
روی چشم هم نمیشه به ندیدن زد. انقدر صداش بلنده که حتی نمیشه با گوش گرفتن
به کَریت زد.
حالا دنیایی بریم روی منبر و داد بزنیم اسلام به زن هویت داده. ارزش داده. مدام ذکر تسبیحِ
“زن ریحانه س” ورد زبانمان باشه. ولی چه فایده!
چه ظلم هایی که توی منزل-امن ترین جایی که می تونه پناهگاه یک زن باشه- به دست
عزیزترین کس های زندگیش، بهش وارد نشده. من ابدا فمنیست نیستم و قائلم به تفاوتهای
بیولوژیک. ولی خدا را شاهد میگیرم. ضربه های مهلک پنهانی که توی خانواده به زن ها وارد
میشه برای واژگونی، نابودی یک زن، کافیه!
با هزار و یک توجیه دست و پای زن را می بندن. استقلال از اون می گیرن. هویتش را زیر پا
له می کنن. جوری رفتار می کنن. طوری برخورد می کنن که خودش هم باورش میشه یک
موجود ضعیف و وابسته س؛ و وای به حال اون وقتی که خودش، خودش را بی ارزش ببینه!
نقش های زندگیش را گاهی انقدر پررنگ می کنن که دیگه برای خودش، خودیتی نداره…
خودش را فراموش می کنه و موجودیتش را تنها در اون نقش می بینه! رفته رفته متوجه میشه
دیگه هیچ چیز شخصی نداره! هیچ علاقه ی خاصی، تفریح فردی نداره! پوچ میشه و تهی..
به هوای مراقبت ازش محدودش می کنن. جلوی پیشرفتش را می گیرن. مُهر مالکیت بهش
می زنن. جوری برخورد می کنن که انگار دیگه از آن خودش نیست و این آیا چیزی جز بردگیه؟!
جز بندگیه؟!
خیال نکنید که همه ی این ها یکباره آوار میشه توی زندگی یک زن! نه ابدا…
ما همان قورباغه ی در حال جوش قابلمه ایم. حواسمون به پخته شدن نیست. از بدو تولد تا
انتهای زندگی. وضعیت به همین منوال با طرح و رنگ های مختلف بهمون وارد میشه.
تنها شانسی که بیاریم اینه که همراه مناسب و با فهمی را انتخاب کنیم. که آن هم از صدتا
ده تاش ممکنه.
و خدا نکنه در این انتخاب اشتباه کنیم. راه برگشت نداریم. چون قریب به هفتاد درصد جدایی
دختر مساوی با ننگ و بی آبرویی! مساوی با دردسر… حرف مردم! دختر فلانی زندگی کن نبود!
بعد به یکباره همه خیر خواه میشن و می خوان زندگیتُ درست کنن… دعوت به سازگاریت
می کنن تا مبادا برگردی. مبادا مردم حرف بزنن. مبادا بفهمی میشه زندگی نادرست را درست
قدم زد!
این یک حقیقت تلخه. تلخه که مرد های مومن ما هنوز تفهمیم نشدن از اینکه “الرجال قوامون
علی النساء” صرفا سرپرستی و سایه سر شدنُ و امرُ نهی نیست! بلکه معنای عام این ایه تنها
همینه: شما غلام زن ها هستید.
این زن. این موجود لطیفِ با احساس. مگه از این دنیای خشک و خشن چی می خواد؟! جز
تایید؟! جز محبت. جز صادقانه خواسته شدن. جز اعتماد بهش کردن. جز تکیه گاهی که دلش
رو قرص کنه به اون و زندگی رو ادامه بده؟!
این زن این موجود ضعیفی که سالهاست با این مشکلات دست و پنجه نرم کرده اگر ذره ای
ذره ای، ذره ای آنچه باید را دریافت می کرد. آنوقت می دیدید که نه تنها دختر خوبی برای
خانواده می شد. همسری عالی برای همسرش مادری معرکه برای فرزندش. زنی برای جامعه ش
شاغلی برای محیط کارش و هزار و یک نقش دیگه رو به بهترین نحو انجام می داد و صدای
خنده ها و گریه هاش که هردو عطر این زندگی هستن همه جا را پر می کرد.
ما حتی در محبت هم حقمان را نگرفته ایم…