“هوالمحجوب”
نگاهم کرد و گفت: - تو که کتاب نیاوردی! این مدل گوش دادنت هم که ثمری نداره
پس برای چی اومدی؟!
گفتم:
+ اگه نمی آمدم که حذفم می کردید! وگرنه خودم هم مایل بودم خانه باشم.
کمی مکث کرد. شوکه شد از جوابم. یک خط نخوانده دوباره سکوت کرد، نگاهم کرد، گفت:
- خیلی وقت ها شنیدن جواب هات برام آزاردهنده بوده، اما همیشه بخاطر این صداقتت
تحسینت کردم. بهت تبریک میگم. این خصوصیت رو نگه دار به بچه هات هم منتقل کن
که تو این دنیا کمه. کمه آدمی که بخواد بدون نگاه کردن به منفعتش حقیقت رو صادقانه
بگه…
پ.ن: اممم اینو فقط نوشتم که این خصوصیتم یادم بمونه…
پ.ن2: این استاد همون استادی بود که بهم می گه لژیونر :)