“هوالمحبوب”
این شخصیت برایم غیرقابل تحمل شده است ، خیلی زیاد .
رفتارش ، حرف زدنش، تیپش ، حتی اندامش ! عقایدش هم که دیگر هیچ .
اینکه مقابل این آدم انقدر تنم لمس می شود و دلم می خواهد از او فرار کنم برایم
عجیب است .
من آدمی نبودم که برای ندیدن یک ادم شروع کنم به قایم باشک بازی کردن .
اما این ، یعنی ایشان ! از معدود کسانی هستند که دلم نمی خواهد ببینمش .
حتی دلم نمی خواهد در محیطی که نفس های او در آن دمیده میشود باشم !
با من کاری ندارد ، یعنی من با کسی کاری ندارم که بخواهند کاری هم داشته باشند .
خدای من ! دچار ضعف شخصیتی شده ام .
پ.ن: از یکسال هم بیشتر است ، دیگر کسانی که امواج منفی بهم میدهند، با زبان و
بی زبان روی روحم تاثیر غیرمثبت می گذارند را از زندگی خارج کرده ام و یا سعی
کرده ام دیر به دیر ببینمشان .