“هوالمحبوب”
اگر اشتباه نکنم هفته بسیج گذشت در این هفته یاد دوره ای افتادم که در بسیج
فعالیت میکردم البته نه بصورت خیلی فعال :
برای اینکه در کوله بار ثبت نام کنم مجبور شدم که کارت فعالیت بسیجم را بگیرم
به اولین پایگاه نزدیک خانه رفتم و گفتم که می خواهم فعال بشوم باید چه کار کنم
گفتند که هر دو شنبه تشریف بیاور حلقه ها شرکت کن حضور مستمر داشته باش تا
مدارکت را بدهیم کارت فعال بودنت بیاید .
من هم پذیرفتم اولین دوشنبه که رفتم دیدم عده ای خانم مدور نشسته اند و خانمی
خوش رو - فقط خوشرو نمی توانم بگویم زیبا- در حال گفت و گو بود .
من نشستم و خودم را معرفی کردم عادت ندارم در جمعی که بحث هست سکوت کنم
مگر زمانی که احساس کنم نیازی به گفتن حرفهایم نیست .
شروع کردم به حرف زدن و نظراتم را دادن خانم خوشرو خوشش آمد و تعریفم را
در حوزه اصلی - پایگاه های یک شهر همه زیر نظر یک حوزه فعالیت میکنند که
آن حوزه یک فرمانده خانم دارد - به فرمانده کرده بود .
یک روز که در حال کتاب خواندن بودم گوشی ام به صدا در امد و گفتند که از حوزه 712
تماس میگیرند از من خواستند که وقتی بگذارم و آنجا بروم قبول کردم .
وقتی رفتم فرمانده به استقبالم آمد با خوشرویی پذیرایی کرد و کلی حرف زد و خواست
که همکاری کنم . آن زمان وقت خالی زیادی داشتم ، پذیرفتم .
به یک ماه نرسیده مربی حلقه همان خانم خوشرو جایش را به من داد!
من اصلا دوره مربی گری را ندیده بودم ! گفت تو بهتر از من حرف میزنی .. .
دو ماه بعد تماس گرفتند و از من خواستند تا منطق تدریس کنم !!!
گفتند اطمینان دارند که من می توانم ! منطق تدریس کردم .
سه ماه بعد از مرکز مدیریت حوزه ها تماس گرفتن برای گفتن زمان مصاحبه مربی گری
من اصلا نه ثبت نام کرده بودم و نه خبر داشتم !!! گفتم من در این مورد اطلاع ندارم
بنده خدا خودش هم تعجب کرد گفتم اشکالی ندارد می آیم .
مصاحبه بیشتر عقیدتی بود و اثبات ولایت وقتی تمام شد گفت که خیلی راضی بوده و
به احتمال زیاد سرمربی کل مربی های شهر در آینده من باشم !!!
دیدم اگر اینطور پیش بروم تا چند ماه دیگر فرمانده می شوم فرار را بر قرار ترجیح دادم و
کم کم حضورم را کم رنگ کردم ودیگر به طرف بسیج نرفتم ، دلایل فرار:
1)- روز دختر میخواستند دخترها را به اردوگاه ببرند تا مثلا یک روز پر از نشاط به وجود بیاورند
و هم دخترانی که مقید به حجاب نیستند را جذب کنند .
من دیدم که آن همه هزینه بیخود و بی جهت هدر رفت! نه کسی از همان خانم های پر مدعا
به طرف همان دخترهای برای مثال بدحجاب رفت که صحبتی کند و نه رفتاری دلچسب از
خود نشان دادند !!! ( من هنوزهم که هنوز است بر این اعتقاد دارم که از حجاب واجب تر
عقاید افراد است بهتر است از عقاید شروع کنند و ریشه اش را محکم کنند همه چیز بعد از
آن خودش درست میشود با خواهرم حجابت را رعایت کن و چادر بپوش و اینها که همه با
یک جو خاص اول چادری می شوند و بعد که از جو خارج شدند در می آیند حجاب فقط چادر
نیست هستند مانتویی هایی که حجابشان از چادری ها هم بهتر است )
2)- نزدیک ولنتاین بود تماس گرفتند که فلانی بیا حوزه جلسه داریم وقتی رفتم ، گفتند
که می خواهند روز مادر را به اندازه روز ولنتاین مهم و بزرگ کنند برای جوانان !!!
تصمیمشان چه بود ؟! اینکه برای مثال تابلو کوچکی و یا چوبی که رویش جملات قصار
در مورد مادر است به گل فروشی ها عرضه کنند تا هر کس آمد بهشان یک دانه تقدیم کنند .
من همانجا اعتراض کردم ! گفتم با اینکار شما بیشتر صورت مسءله را پاک می کنید
اگر الان جایگاه مادر خیلی ستایش نمی شود فقط و فقط بخاطر تربیت های نادرست مادرهاست
چطور در زمان ما احترام به والدین در ارجحیت قرار داشت . بجای این برای مادرها کلاس های
رایگان تربیت اسلامی فرزند بگذارید نه اینکه بودجه را صرف کاغذ و یا چوب و تابلویی کنید
و در آخر جایش سطل اشغال بشود . این دو فقط اندکی از مشاهدات من بود .
آنروز آخرین باری بود که در بسیج حضور داشتم .
هرچند در بسیج چون برای رضای خدا فعالیت می کردم احساس سبکی و خوبی داشتم
ولی وقتی دیدم هیچ ثمره ای ندارد و عده ای زیاد از خانم ها فقط و فقط برای وقت گذرانی
می ایند . کوچک تر که بودم بسیج خیلی بهتر بود خیلییییی .
ولی الان فقط شده است یک کاغذ و گزارش سرسری کارهایی که همه سرسری انجام شده
برای آقایون را نمیدانم ولی برای خانم ها که اینطور بود . کاش کمی برایش فکر کنند
کاش.